خزان آرزوها
و اینک صدای شکستن در اعماق سکوت می پیچد حال که سکوت شب را از کهکشهان خیالم ربودی و فاصله ی دلتنگی هایم را با قدم هایی به سوی آسمان شکستی. و اینک با چتر رویاهایمان رفتی و مرا در باران حسرت بی چتر تنها گذاشتی ... و هر روز در شوق دیدنت به آسمان نگاه می کنم که شاید ... که شاید یکی از ستارگان تو باشی. افسوس ندانستم که خود ماه تو هستی ...
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |