خزان آرزوها
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چو به عشق آیم خجل باشم از آن ای قناعت توانگرم گردان که ورای تو هیچ نعمتی نیست کنج صبر اختیار لقمان است هر که را صبر نیست حکمت نیست گر گزندت رسد زخلق مرنج که نه راحت رسد زخلق نه رنج از خدا دان خلاف دشمن و دوست که دل هر دو در تصرف اوست خواهی که خدای بر تو بخشد با خلق خدای کن نکویی همراه اگر شتاب کند در سفر تو نیست دل بر کسی مبند دلبسته تو نیست سعدی
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |