خزان آرزوها
همان کوچکیست که آن بالا می دیدند ... و حالا او را به اتهام بزرگی ، سنگش می زنند . نمی دانند پرنده های کوچک را حتی گذری به آن اوج نخواهد بود .... پرواز عقاب تیز پر ، در آن اوج آسمان بلند، چشم نواز زمینیان است . او را می بینند و به جایش باد غرور به غبغب می اندازند . گهگاه هم تشویقش میکنند. حالا او از آن اوج بلند به حضیض زمینیان فرود می آید به شوق آغوش شان . خودش هم روزی اهل همین زمین بود. افسوس ، همانها که برایش هورا می کشیدند ، حالا به جای آغوش به باد سنگش می گیرند ! این دیگر چه حکایتیست؟ آری ، چشمان حقیر بینشان خو کرده به تماشای خیل گنجشکان، تاب تماشای عقاب به این بزرگی را ندارند...
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |