خزان آرزوها
ندیدنت با عث نمی شود که حتی دمی از یادت غافل شوم . یا به سایه ی دیگری که در نظرم همیشه مبهم می آید. فکر کنم،مثل آن نیمه شب های سردی که با یاد تو آرام می شوم و به یاد می آورم که می گویی که اگر هنوز زنده ایم به خاطر ان است که بدان جا که که باید نرسیدهایم، نمی دانم شاید این همان جمله ایی بوده که من همیشه در گوشش زمزمه می کردم و حالا برای ارامش من تو این را می گویی در حالی که خودت نیستی
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |